آلیــس ڪجایے؟؟؟
آلیــس ڪجایے؟؟؟
بیـا ... اینجـا عَجیـبـ تَـریـטּ سَرزمـیـטּ בنُـیـاسـﭞ...
مِهـربانیـَﭞ را بـﮧ حِســاب احتـیـاجَـﭞ میـگــُذارنـב
عِشـقَـﭞ را پـاے سـاבگـیَـﭞ
و حـَرف هــاے صاבقـانـﮧ اﭞ را بــﮧ پـاے בیـوانگیَـﭞ!!!
آلیــس ڪجایے؟؟؟
بیـا ... اینجـا عَجیـبـ تَـریـטּ سَرزمـیـטּ בنُـیـاسـﭞ...
مِهـربانیـَﭞ را بـﮧ حِســاب احتـیـاجَـﭞ میـگــُذارنـב
عِشـقَـﭞ را پـاے سـاבگـیَـﭞ
و حـَرف هــاے صاבقـانـﮧ اﭞ را بــﮧ پـاے בیـوانگیَـﭞ!!!
בِلَمـْ بَچـّگے
مےخوآهـَב ْ
جلوُے ڪُـבآمـْ مَغـآزه
پآ بڪوُبمـْ تآ بَرآیَمـْ آرآمـِشْ بخـَرَنـב
بﻌﻀﮯ ﻫﺎ ﺭُﻭ ﺑﺎﯾَﺪ ﺍَﺯ ﺗﻮ رویات ﺑــِڪِﺸﮯ ﺑﯿﺮﻭﻥْ ﻭ
ﻣُﺤڪَﻢْ ﺑَﻐَﻠِﺶْ ڪُﻨﮯ،
ﺑَﻌﺪ ﺁﺭﻭﻡ ﺩَﺭِ ﮔﻮﺷِﺶ ﺑــِﮕﮯ :
ﺁﺧِــﮧ ﺗُﻮ ﭼــِﺮﺍ ﻭﺍﻗِﻌﮯ ﻧﯿﺴﺘﮯ ﻻﻣَّﺼَﺒـْ . . . ؟
عزیزم..!
من آدم بسیار با احساسی هستم..
اما هرگز فراموش نکن که تنفر هم
نوعی احساسه..!!!
زندگی چه قدر سخت شده است اینجا !
بیا به خانه ی اول برگردیم...
دوباره تو وسوسه ام کنی و من....
این بار فریب تو را نخورم!!
من زخم های بی نظیری به تن دارم،
اما
تو مهربان ترینشان بودی!!!
عمیق ترینشان،
عزیزترینشان!!!
بعد از تو آدمها،
تنها خراش های کوچکی بودند بر پوستم
که هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند،
به قلبم نرسیدند...
بزرگترین خطایت این بود که ...
فکر میکردی
من...
برای همیشه
صبورم.....!!
یــک لبخنـــدم را بسته بندی کرده ام
برای روزی که اتفاقی تـــو را می بینم… که به خوشبختــــی ام حســــادت کنـــی … دست های خالـــی ام را فریب دهـــم که امن ترین جای دنیـــا را انتخاب کرده انــد …
در انتظار هیچکس نیستم
اما...
هنوز وقتی نویز موبایل روی اسپیکر می افتد دلم می لرزد شاید تو باشی....!